منجر به خلاقیت میشود یکی از انواع تفکر میداند و معتقد است که دراین نوع تفکر اطلاعات به صورتی که ارتباطی با مطالب گذشته داشته باشند شناخته شده، محصول جدیدی ایجاد میکند.
با بررسی تعاریف میتوان نتیجه گرفت که در اغلب تعریفها، خلاقیت به عنوان نوعی توانایی که منجر به ایجاد و خلق چیزی جدید میگردد قلمداد شده است (مایلی، میترا، 80- 1379).
مراحل خلاقیت
در مطالعه خلاقیت از دیرباز این سوال مطرح بوده است که خلاقیت چگونه روی میدهد و عقاید امروزی بیانگر این موضوع است که فرآیندهای خیلی خلافه یک فرد با فرآیندهای کمتر خلافه فرد دیگری تفاوت چندانی ندارد. یعنی تفاوت بیشتر از آنکه کیفی باشد کمی است. معالوصف عدهای معتقدند افکار خلاق در بخش ناخودآگاه ذهن تشکیل میشود. گواه این عده اعتراف متفکرین خلاقی بوده است که اذعان داشتهاند در لحظه ابداع و آفرینش در تفکری ناخودآگاه سیر میکردند. بنابراین به اعتقاد این گروه تفکر خلاق چه در قالب هنر باشد، با علم به میزان محسوسی به دوبارهسازی ناآگاهانه، سمبلها و اطلاعات در ذهن وابسته است.
در قرن بیستم ویلیام والز17 به عنوان نخستین اصلاحگری که توانسته بود منبع فرآیندهای خلاق را شرح دهد اشاره شده است، او در کتاب هنر فکر کردن به مراحل خلاقیت توجه کرده است در واقع اندیشههای والز الهام گرفته شده از اندیشههای هلم هولتمن18 فیزیکدان و فیزیولوژیست آلمانی قرن نوزدهم است. والز با استفاده از مصاحبهها، پرسشنامهها و خاطرات متفکران برجسته خلاق توانست به یک الگوی چهارگانه در فرآیند خلاق برسد. این چهار مرحله عبارتند از: آمادگی، نهفتگی، اشراق و اثبات. اگرچه باید گفت واژههای آمادگی، نهفتگی، اشراق و اثبات بعداً توسط کاترین پاتریک در کتاب تفکر خلاق چیست؟ رواج پیدا کرده است. (دکتر مسدد، 1369).
تبلور در سال 1959 4 مرحله والز را پذیرفت وی اعتماد داشت که خلاقیت در 5 سطح پدید میآید موریس استین19 (1974) نیز در نظر به خود فرآیندهای خلاق را به 3 مرحله تقسیم کرده است مرحله فرضیهسازی، مرحله آزمون فرضیه، و مرحله ربط دادن فرضیهها. استین آمادگی یا آزمون را پیش از این مراحل قرار داده است. و تأکید دارد که این مراحل علیرغم مجزا بودن همپوش هستند.
اما در کنار این اظهارات باید گفت که تقسیم خلاقیت به مراحل گوناگون یکسان مورد پذیرش واقع نشد و انتقادات زیادی در پی داشته است. در این راستا به دو دیدگاه کاملاً متفاوت به صورت مختصر میتوان اشاره کرد.
دیدگاه نخست معتقد است فرآیندهای خلاق را نمیتوان به 4 مرحله منحصر کرد، زیرا عوامل پیچیدهتری وجود دارد که مانع یک شناخت علمی از آن میشود. دیدگاه دوم معتقد است برای دستیابی به یک نتیجه علمی چارهای جز این نیست که خلاقیت را به مراحل مجزا تقسیم کرد.
مبنای خلاقیت که در اینجا تقسیمبندی شده است را “نلر20” در کتاب هنر و علم خلاقیت ارائه نموده است. نلر در این کتاب به مرحله: اولین بینش، آمادگی، نهفتگی، اشراق و اثبات اشاره کرده است.
اولین بینش: به عقیده نلر در این مرحله نطفه آفرینش بسته میشود و متفکر به شناسایی فکر یا مسأله مورد نظر میپردازد.
آمادگی: پس از مرحله اولین بینش نوبت به مرحله نوبت به مرحله آمادگی میرسد. در این قسمت متفکر به طور جدی بر روی مسأله کار میکند. یعنی اطلاعات را جمعآوری کرده، حقایق را در ذهن مرور میکند و مسأله را از زوایای گوناگون آزمایش مینگرد. در این مرحله نوعی کاوش ثانویه است. زیرا جهتدهی و هدفی که در مرحله قبل ایجاد شده ممکن است در این به کلی دگرگون شود و متفکر غالباً در کنار مسأله ناکامی را نیز تجربه میکند. (لینزی وتامسون، به نقل از قرچهداغی، 1368). مجموع این دو مرحله را حقیقتیابی نیز گفتهاند که مستلزم تعریف مسأله و آمادگیسازی آن است. تعریف مسأله شامل شناسایی و انتخاب مسأله و هدف دادن به آن و آمادهسازی شامل جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادههای مربوط به موضوع است. (قاسمزاده، 1371).
نهفتگی: این مرحله را فرصتی میدانند تا شخص فعالیتهایش را به طور ناخودآگاه به مسأله متمرکز نماید (میلانیفر، 1372). نکتهای که در این مرحله بسیار تأکید شده است گذراندن الزامی این مرحله توسط متفکران است.
اشراق: نلر لحظه اشراق رواج خلاقیت میداند. متفکر در این مرحله به مفهومی میرسد که همچون عدسی ذرهبین اطلاعات را متمرکز میسازد و به تعبیر گشتالتیون21 ناقص را کامل میکند. مجموعه این دو مرحله را ایدهیابی نیز گفتهاند که مستلزم آزمایش ایدهها، بسط ایدهها، گزینش، مناسبترین ایدهها و به کارگیری مجدد آنهاست (قاسمزاده، 1373).
اثبات: در مرحله پایانی یعنی اثبات متفکر، موارد خام معتبر را از نامعتبر جدا میسازد. این مرحله با مرحله بینش در تعاملی نزدیک فرض میشود، زیرا اثبات و بینشهای عمیقتر و حتی متفاوتتر منجر میشود. اثبات را راهحلیابی نیز گفتهاند که مستلزم ارزیابی و گزینش است. ارزیابی و معنی حک زدن راهحلهای آزمایش و گزینش به معنای برگزیدن راهحل نهایی و اجرای آن است.
عوامل موثر بر خلاقیت:
در سالهای اخیر روانشناسان به عواملی، که به طریقی بر خلاقیت مؤثرند، توجه کردهاند، روانشناسان جدید در مورد خلاقیت و تفکر خلاق نیز مانند سایر فرآیندها و پدیدههای روانی بر کثرت حقایق وعوامل تأکید میکند. این عوامل مؤثر بر خلاقیت را به چهار گروه تقسیم کردهاند که عبارت
ند از:
انگیزشها، عوامل روانی- اجتماعی، مشخصههای سنی و صفات فردی شخصیت. یعنی به طور کلی نتایج مثبت و منفی خلاقیت به نوعی با این عوامل در ارتباط است. بررسی این عوامل به ما کمک میکند تا شرایط لازم را برای ارائه توصیههای علمی و ضروری رشد تواناییهای- خلاق مشخص و مطلوبسازی فعالیت خلاق در نظر بگیریم.
هر چند خلاقیت مانند هوش بعد ارثی و فطری دارد اما تحقیقات نشان میدهد که خلاقیت قابل پرورش و شکوفایی است و میتواند در همه افراد در سطح بالایی وجود داشته باشد، که البته این شکوفایی بوسیله راهبردهای یادگیری و آموزشی مورد استفاده افراد خلاق تحقیق پذیر است. (آهنگر کمیجانی، شمتاز، 1379).
رابطه خلاقیت و ویژگیهای شخصیتی
خصوصیات ویژه کودکان پراستعداد و خلاق از دیرباز مورد توجه بوده است. افلاطون در کتاب جمهوری خود گزینش کودکان پر استعداد را، حتی از میان خانوادههای زحمتکش و صنعتگر تجویز کرد. در قرن پانزدهم سلطان محمد فاتح مدرسه مخصوصی در قصر خود تأسیس کرد و زیباترین، قویترین و با استعدادترین کودکانی را که مستوفیان او از سراسر امپراطوری با خود میآوردند، در آن به تحصیل واداشت. هدف این مدرسه ایجاد “افکار بزرگ در کالبدهای” بزرگ بود. او این افراد را پس از اتمام تحصیلات به مناصب مهم میگماشت. جفرسون نیز در یادداشتهای خود پیشنهاد کرد که هر ساله از بین کودکان بیبضاعت و غنی، شایستهترین نوابغ، را در مدرسه خصوصی گرد آورند. (سرآمدها، ترجمه محمود میناکاری، 1366).
بررسی ادبیات موجود درباره پیوستگی خلاقیت و برخی خصیصههای شخصیت را با نظر لومبروزو22 را آغاز میکنیم. لومبروز یک قرن پیش درکتاب مشهور خود “نبوغ و جنون” سعی کرد تا نبوغ و تواناییهای خلاق را با آشفتگیهای روانی مختلف در ارتباط قرار دهد ولی بعداً منتقدان او ثابت کردند که در بسیاری از موارد نابهنجاریهای روانی افراد نابغه مدتها بعد از بوجود آمدن آثار برجسته آنها آشکار شده است.
از مدتها قبل شوخطبعی و اشتیاق به شوخی برای توصیف افراد خلاق به کار رفته است. در بررسیهای اخیر فهرستی طولانی ازکیفیتهای شخصیتی برای افراد خلاق تهیه شده است. که عبارتند از: گرایش به برتری جویی، اعتقاد به خود، ابتکاری بودن اندیشهها، و توانایی برای کوشش در دستیابی به هدفهای دور از دسترس و همچنین، کنجکاوی و صداقت هوشمندانه، قبول مسئولیت، برای جریان ونتیجه کار، انتقادپذیری فکر باز، قبول رابطه علت و معلولی، گرایش به نظم، انعطافپذیری و قاطعیت. (والفی، مهدی، 1378).
دیدگاه روانکاوی از خلاقیت:
باید اعتراف کرد که یکی از نظریات بسیار نافذ در خلاقیت دیدگاه روانکاوی است خلاقیت در این دیدگاه نوعی بازگشت قهقهرایی از فرآیندهای منطقی فکر تصور شده است. فروید23 بنیانگذار نظریه روانکاوی معتقد است خلاقیت از تعارضات موجود ناخودآگاه برمیخیزد و همانطور که شخص در رفع نیازهای فیزیولوژیکی میکوشد، به واسطه خلاقیت نیز تلاش میکند این تعارضات را مرتفع میسازد. به عبارتی دیگر این دیدگاه خلاقیت، نوعی مکانیزم رفع تنش فرض گردیده است. در این راستا فروید معتقد است چنانکه راه حل گزینش شده با ملاکهای خود24 منطبق نباشد رفتار خلاق نخواهد شد و در این صورت در شخص روان نژندی به وجود میآید. بنابراین به اعتقاد فروید شخص خلاق کسی است که قادر است کنترل خود برنهاد را کم کند و به افکار ناخودآگاه اجازه دهد در حالیکه شخص بیمار با ناخودآگاه چنین قابلیتی را ندارد. فروید در در تبیین فرآیندهای دخیل در خلاقیت در نظریهاش به وضوح بین دو نوع اساسی از فکر تمایز قائل شده است. یکی از فرآیندهای نخستین تفکر و دیگری فرآیندهای ثانویه تفکر. به نظر او فرآیندهای ثانویه تفکر تحت کنترل خود است و خصیصه آن مرتبط بودن با تجربه آگاهانه و عقلانی و قاعدهدار بودن است و فرآیند نخستین ماهیتی ناخودآگاه دارد و توسط نهاد کنترل میشود. لذا با تمام نفوذی که نظریه فروید در خلاقیت داشته است، مورد پذیرش صاحبنظران واقع نشده و عدهای بر ناکامل بودن آن صحه گذاشتند (سیف، علیاکبر 1379).
دیدگاه گیلفورد درباره خلاقیت
همانطور که بیش از این گفته شد رشد علمی خلاقیت مرهون تلاشها و نظریات گیلفورد است. حرکتی که گیلفورد شروع کرد از یک طرف سبب رشد آزمونها